دل من یه روز به دریا زد و رفت… پشت پا به رسم دنیا زد و رفت…
زنده ها خیلی براش کهنه بودن… خودشو تو مرده ها جا زد و رفت…
هوای تازه دلش می خواست ولی… آخرش تو غبارا زد و رفت…
دنبال کلید خوشبختی می گشت… خودشم قفلی رو فقلا زد و رفت
نوشته شده در پنج شنبه 86/6/8ساعت
9:49 صبح توسط غزل
نظرات ( ) |